یکی از هولناکترین فجایع خانوادگی، فرزندکشی و کودکآزاری است که از گذشتههای دور تاکنون به شکلهای مختلف در جوامع رخ داده است. پدیده فرزندکشی معلول عوامل مختلفی است که از مهمترین آنها میتوان به وجود فرزند ناخواسته، حسادت و انتقامجویی، مشکلات اقتصادی و کودکآزاری اشاره کرد. به گفته دکتر محمدعلی نجفیتوانا، جرمشناس وقتی زن و شوهر ناخواسته صاحب فرزندی میشوند یا درصدد سقط جنین برمیآیند یا به محض تولد طفل را از بین میبرند. در مواردی هم که علاقهای بین والدین و فرزند ناخواسته وجود ندارد یا به دلیل بیزاری و تنفر زن از شوهر یا خانواده او قتل فرزند ابزاری برای انتقام در پیش گرفته میشود.
از دیگر دلایل فرزندکشی حسادت، کینه و انتقام است که به طور معمول زنان فامیل یا همسران دوم به خاطر اختلافهای شخصی یا خانوادگی دست به این جنایت میزنند و فرزندان را قربانی میکنند. در این میان کودکآزاری که یک واقعیت اجتماعی و ناهنجاری بسیار پیچیده و قابل بحث است یکی دیگر از دلایل فرزندکشی به شمار میرود. کودکآزاری اثرات منفی زیادی از جمله دردهای جسمانی، خسارتهای جانی شدید، فلج و از کارافتادگی بدن و حواس، ناراحتیهای روحی و روانی و گاه مرگ را به دنبال دارد. باید توجه داشت بسیاری از والدینی که با فرزندانشان در اوج خشونت رفتار میکنند خود در کودکی مورد خشونت و آزار جسمی و روحی قرار گرفتهاند و پس از ازدواج همین رفتار را به فرزندانشان منتقل میکنند. مشکلات اقتصادی، تورم، گرانی و نداشتن مسکن نیز موجب ناآرامی و درگیری والدین بخصوص پدر خانواده میشود و آستانه تحمل و مقاومت والدین را کم میکند و در مواقعی نیز در هم میشکند. مرد وقتی همسرو فرزندانش را فروتن میبیند در شرایط خاص روحیـ روانی و برای بیرون ریختن واکنشهای درونی با تنبیه بدنی کودکان تا مرز کشتن پیش میرود.در مواردی هم دیده شده پدر برای رهایی از مشکلات اقتصادی و بیکاری فرزند خود را کشته است. از دیگر علل کودکآزاری مسئله اعتیاد والدین است. فرد معتاد که نیاز به مواد مخدر دارد قبل از مصرف مواد و بعد از آن آسیبپذیر و توهمگرا میشود. این قبیل افراد با سوزاندن دست فرزندان با سیگار به کودکان صدمات شدید جسمی وارد میکنند. جدایی والدین و تنش خانوادگی هم از دیگر علل کودکآزاری است. کودکان بهترین واسطه اعتراضات و انتقادات هستند و به همین دلیل زن یا شوهر برای اوج اعتراضات خود به ضرب و شتم کودک پرداخته و در این گونه موارد باعث بروز صدمات شدید طفل میشوند.
نمونه دیگر کودکآزاری توسط ناپدری و یا نامادری آسیبهای جسمی یا سوءاستفادههای جنسی است. واقعیت این است که در این گونه موارد به دلیل اینکه کودک مورد حمایت کامل نیست بیشتر مورد خشونت قرار میگیرد. برخلاف تصور، برخی کودکآزاریها جسمانی یا جنسی نیست بلکه کودکآزاری تربیتی ـ عاطفی، کلامیـ فرهنگی و یا آموزشی و حتی اقتصادی نیز داریم که به فراخور شرایط کودک رخ میدهد. برای پیشگیری از این گونه موارد حمایت از کودک بهترین راه است. این حمایت باید با بعد اقتصادی و شناخت خانوادههای آسیبپذیر صورت گیرد. اگر والدین بیکارند باید آنها را تحت حمایت اقتصادی قرار داد یا فرزند آنها را به خانوادههای واجد شرایط و علاقهمند سپرد تا از بروز این مشکلات جلوگیری شود. باید توجه داشت در بعد فرهنگی بسیاری از والدین ما نیازمند آموزش هستند از جمله اینکه بدانند چگونه با کودکانشان رفتار کنند چرا که اغلب خانوادهها مسائل تربیتی فرزندان را به صورت سنتی آموختهاند. یکی دیگر از موارد مهم دیگر این است که در قوانین موجود کشور ما قانون حمایت از کودکان و بحث تنبیه والدین که در سال 1385 کامل بود حذف شد و تنبیه بدنی دوباره در والدین رواج پیدا کرد که باید به این موضوع نیز توجه جدی شود. در پایان باید یادآور شد رسانههای نوشتاری و دیداری، شهرداریها، مراکز فرهنگی، اجتماعی، مدارس و دانشگاهها میتوانند با ارائه آموزشهای درست این معضلات بزرگ را تا حد زیادی کاهش دهند.